Friday, August 21, 2009

.............

چهارشنبه یک نوجوان دیگر هم اعدام شد. یک نوجون اعدام شد! قلبت لرزید؟ نلرزید؟ این وضعیت تا کی ادامه خواهد داشت؟ کار اون نوجون رو تایید نمیکنم قتل در هر صورت ناشایسته ترین کار ممکن هست. اما گاهی عکس العمل بعضی از ادمها متعجبم میکنه. وقتی نشسته بودم و تصور میکردم که چقدر سخته که این قدر کم سن باشی و فکر کنی فردا اعدام خواهی شد. تصور میکردم که اون بچه شب آخر زندگیش به چی فکر میکرد؟ کسی در جواب به من گفت چه بهتر که میمیره! گفت میخواست بزهکار نشه ..... من موندم یک بار سنگین از سوالات
از اون روزی میترسم که قلبمون از دیدن و شنیدن این وقایع به درد نیاد، که مرگ و مصیبت و بدبختی عادی بشه ...............
از این به بعد درباره جاناتان بیشتر خواهید دانست.. جاناتان کوچک من مرغ دریایی جوانی ست که در حال یادگرفتن پرواز است.برای او کمال مطلقی وجود ندارد.........
چشم های انسانها دریچه روح اونهاست.....
مگه میشه تو چشم های جاناتان نگاه کرد و غمگین موند. مگه میشه محبت قلبیش رو حس کرد و ناراحت باقی موند. مگه میشه حمایت رو تو صداش نشنید؟!
.............................
راست میگفتی،بالاخره خوب میشم اما چرا اون بالاخره نمیرسه؟!

No comments:

Post a Comment