Sunday, December 26, 2010

خاله جان

پدر جان ما , یک عدد خاله جان دارد که انگار همین دیروز از آذربایجان به تهران تشریف آورده اند. حالا این که مهم نیست, دیشب تو اتاق من و خواهرکم خوابیده بودند و صدای خرخرشان یک چیزی بود شبیه کشیدن ناخن روی تخته سیاه ...
جگرمان به داخل دهانمان رسیده است.
پی نوشت: خاله ی مزبور به علت تمایلات کارگاه بازی هایش , خاله جان دِرِک خوانده می شود!

No comments:

Post a Comment