Sunday, May 9, 2010

آقا معلم .. دیدار به قیامت

آقا فرزاد سلام
یک هفته ی پیش ، روز معلم نیت کردم چیزی برایتان بنویسم اما دغدغه ی کودکی که داشت از دست می رفت آن قدر ذهنم را مشغول کرد که فرصت نشد . امروز یکشنبه درست یک هفته بعد از روز معلم ، سر همان ساعت همیشگی دستم روی دستگیره ی در بود که به طرف مدرسه بیایم . تلفن زنگ خورد ، جواب دادم ، صدای گرفته ی دوستم بود . یک آن ترسیدم . گریه امانش نمیداد فقط گفت سری به ایمیلت بزن. قلبم ریخت " نکنه برای مادرش اتفاقی افتاده " اخر شما که نمی دانبد مادرش استادم در دانشگاه بود و حالا بیشتر از دو سال است که زندانی است . به ایقان شهیدی فکر کردم ، دوستم که از 11 اسفند زندانی است، به کوهیار گودرزی و مادر عزیزش فکر کردم ،به شیوا نظر آهاری فکر کردم و به همه ، به ما که به همه ی ما . ... ترسیده بودم ... ما که گرگ باران خورده ایم چه اتفاقی افتاده که او را تا این حد غمگین کرده است؟!
یاهو که باز شد ،لینکه سایت کمیته گزارشگران حقوق بشر که باز شد . قلبم تیر کشید و اشک ریختم تمام طول راه از پشت عینک بزرگم اشک ریختم.
آقا فرزاد
امروز برای اولین بار کودکانم لبخند خانم معلمشان را ندیدند اما امروز محکم تر از همیشه گونه های لطیف شان را بوسیدم و بیشتر سرهای کوچک شان را نوازش کردم.امروز بلند تر فریاد میزدم موقع آسیاب پاشو بازی کردن ،امروز گچ ا محکم تر روی تخته سیاه میکشیدم.
آقا معلم
اگر بدانید که چه قدر دلم میخواست به گوشتان برسانم که اگر شاگردان کلاستان در یک گوشه از این خاک معلم شان را از دست داده اند کیلومترها دورتر یک کلاس صاحب معلم شد
من نگرانم آقا فرزاد ، مگر قلب میدیای کوچک و دوستانش چه قدر طاقت دارد؟ این مصیبت را دیگر چه طور تحمل کنند؟ چه طور دیگر انتظار معلم شان را نکشند؟ خدا مرگم بدهد نکند یک وقتی به خوبی و زیبایی زندگی شک کنند؟! نکند یادشان برود که آن قدر خوبی در این دنیا هست که ارزش جنگیدن دارد.
آقا معلم
دلمان برایتان تنگ می شود . دلم برای نامه هایتان تنگ می شود . دلم برای شاگردانتان تنگ می شود
راستی خواهشی دارم. برادرانه رویم را زمین نیندازید . میدانم که معلم خوبی بودید ، میدانم که معلم خوبی هستید .کسی که دل نگران ، دل نگرانی های شاگردانش باشد بدون شک معلم خوبی است . خواهش می کنم آن جا در بهشت خدا قاسم کوچکم را پیدا کنید و به او درس بدهید. قسمتش نبود این جا یاد بگیرد. قاسم کوچکم دو ماهی می شود که از این کره خاکی رفته است. طفلکم غرق شده بود .کار سختی نیست راحت پیدایش میکنید ، چشمانش سبز است و لبخند به خصوصی دارد . حواستان باشد که وقتی لبخند می زند چشمانش هم می خندند. قاسم را سپردم دستتان.
آقا معلم دیدار به قیامت

7 comments:

  1. در سرزمینی که باروت بوی غالب است ، بوی بنفشه مشام کسی را نوازش نداده...

    ReplyDelete
  2. جغدان بي آزرم معلم انسانيت را در تاريكي شب دريدند .از وطن با رفتن تو چه مي ماند؟ بگو

    ReplyDelete
  3. نکند "یادشان برود که آن قدر خوبی در این دنیا هست که ارزش جنگیدن دارد". بسیار زیبا و پر احساس بود. با اشک خواندمت! ء

    ReplyDelete
  4. در شهر ما معلمها را مي كشند و مفسدان را بالا مي كشند بالا و بالاتر
    اما يك روز ....
    تنها

    ReplyDelete
  5. دست اندیشه سبزتان را می بوسم خانم معلم.

    ReplyDelete
  6. من هم قلبم هری ریخت وقتی این خبر رو خوندم. گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد، گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سرآید

    ReplyDelete