Sunday, October 18, 2009

:|

از جمعه ها متنفرم! پدرم حتی جمعه ها هم سرکار میره و برای خانواده ما هیچ فرقی بین روز تعطیل و غیر تعطیل نیست.
از صبح به بیکاری گذشت .
عصر وقتی دلگرفتگی شدیدا بهم فشار اورد آنلاین شدم.....
سه نقطه : چطوری دوست خوبم؟!
نیل: دلم گرفته! از جمعه ها بدم میاد!
سه نقطه : بیا بریم پارک!
نیل: بریم!
نیم ساعت بعد سرکوچه نیل اینها!
پریدم تو بغلش!
چند ساعت بعدی به خنده و شوخی گذشت. گاهی دست مهربونشو تو دستم میگرفتم. گاهی زیر لب میگفت که دوست دارم و من ذوق مرگ میشدم! تفریحات سالم ما پایان نمیپذیره مگر با آب انار!
نیل با کلی انرژی مثبت رسیده خونه! کار به جایی رسید که این قدر شنگول بود شروع کرد اواز خوندن!
چند دقیقه بعد....
سه نقطه اس ام اس داده که بهترین جمعه عمرشو گذرونده و نیل داره بال بال میزنه از خوشحالی!
موبایل نیل زنگ میخوره!
نیل شماره سه نقطه رو میبینه و با ذوق موبایلشو بر میداره!
.......
صدای گریه میاد!
چند دقیقه فقط صداش میزنه اسمشو به زبون میاره وتنها جوابی که میشنوه صدای اشک ریختنه.
دست نیل میلرزه. اشک توی چشماش جمع شده. حدس میزنه چه خبره اما به خودش رو دعوا میکنه به خودش میگه چرا همیشه بدترین واقعه رو تصور میکنی چیزی نیست چیزی نیست. تلاش میکنه باش حرف بزنه اما مثکه سه نقطه نمیتونه. بش اس ام اس داد. بدترین کابوسش رو از نزدیک حس کرد.
نیل مدت ها پیش داستان زندگیشو شنیده بود. زندگی پر از سختی. تعجب کرده بود چه طور با این سن کم طاقت این همه مصیبت رو اورده؟!
هرگز بهش ترحم نکرد حتی دلش هم نسوخت فقط دلش به درد اومد همین و بس
باور نمیکرد که این دفعه اون قدر شدید کتک خورده که پاش ضرب دیده ....
اخر شب:
نیل در حال چک کردن ایمیل هاش
رفیق شماره 1: چطوری نیل؟!
نیل: :|
رفیق شماره 2: چه خبر؟! خوبی؟
نیل: :|
....

2 comments:

  1. nilofar bayad injori bashe => :)
    midonesti energit fogholadast??
    bade in hame sal kheyli dost dashtam yeki to hamin vaghta kenaram basheo bebine.avalin kas bodi.bebakhsh.avazesh ye baram ino tajrobe kardam.didam che farghi mikone ba vaghtayi ke mirizam to khodam.(kheyli birahmanast)
    mamnonam bara bodanet baraye takhliyeye energit baraye man,bara hamechiz...
    دوست دارم

    ReplyDelete